پيام
+
[تلگرام]
به نام خدا
با ابراهيم به مرخصي آمده بوديم. به ترمينال آمديم و راهي تهران شديم. راننده به محض خروج از شهر، صداي نوار ترانه را زياد کرد. ابراهيم چندبار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
من يک لحظه به ابراهيم نگاه کردم. ديدم بسيار عصباني است. مدام خودش را ميخورد و ذکر ميگفت. دستانش را بهم فشار ميداد و چشمانش را ميبست.
حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهيم چيزي شده؟! ميخواي به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.»
رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنيد. راننده گفت: نميشه. عادت کردم. نميتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم ميبره!
ابراهيم دنبال روشي بود که صداي زن خواننده به گوشش نرسد. از توي جيب خودش قرآن جيبي کوچکي بيرون آورد و با صداي زيبايي که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد.
همه محو صداي دلنشين و ملکوتي او شدند. راننده هم چند دقيقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنيدن آيات الهي شد.
سلام بر ابراهيم2
@AlamdarKomeil

*مرگ بر آمريکا*
98/12/10