پيام
+
[تلگرام]
جشن تولد شهيد ابراهيم هادي در مجتمع بهزيستي کودکان . مرودشت استان فارس
بسم رب الشهدا
نميدانم دلنوشته مينويسم يا خاطره اما ميدانم به عشق داداش ابراهيم مينويسم
زماني که با کيک و کادو وارد شيرخوارگاه بهزيستي شدم و بچه هاي سه چهارساله را ديدم کمي شک کردم و گفتم يعني چيزي درک ميکنند؟
به ده دقيقه نکشيد که جوابم را گرفتم
عمو عمو گفتن هاي بچه به داداش ابراهيم و قربان صدقه رفتن هايشان براي پيکسل روي لباس من جوابم را داد وقتي بچه ها باعشق به عکسش سلام ميکردند و ميبوسيدنش داداش ابراهيم را احساس ميکردم وقتي با شوق و ذوق با اسباب بازي هايي که به قول خودشان هديه هايي بود که عمو برايشان فرستاده بود بازي ميکردند و از شوق و ذوق جيغ ميکشيدند و از ته دل ميخنديدند وجودش را وسط بچه ها احساس ميکردم که ايستاده و به آنها لبخند ميزند و دست محبت بر سرشان ميکشد و جواب عمو عمو گفتن هايشان و تولدت مبارک خواندن هايشان را مي دهد .
آنجايي داداش ابراهيم را به وضوح لمس کردم که آرشام کوچولو سه ساله که به خاطر معلوليت ذهني نميتوانست مثل دوستانش خوب حرف بزند و با ما قهر ميکرد و حرف نميزد پيشم آمد به پيکسل روي سينه ام اشاره کرد و به سختي گفت عمو گفتم آره عزيزم عمو خيلي دوستت داره و پيکسل را جدا کردم و به لباس او وصل کردم پيکسل را بوسيد او و تمام بچه ها حسش کرده بودند.وقتي آرشام کوچولو با ذوق و شوق شمع را فوت ميکرد من خود حسش ميکردم و لبخندهاي بي وقفه آرشام کوچولو نشان دهنده اين بود که به قول بچه هاي شيرخوارگاه عمو ابراهيم را حس کرده بود...............
@Alamdarkomeil
رقيه کنيز بي بي زهرا
99/2/5