پيام
+
[تلگرام]
وارد منزل علامه جعفري شديم. ايشان مشغول صحبت بود و چند نفري در اطراف علامه نشسته بودند.
ابراهيم با عصاي زير بغل وارد اتاق شد. علامه يکباره نگاهش به در افتاد. از جا بلند شد و به استقبالش آمد. بعد با همان لهجه ي زيبا گفت: به به آقا ابراهيم، بفرمائيد، بفرمائيد.
ابراهيم را با خودش بالاي مجلس برد. همه به احترام او بلند شدند. بعد علامه حرفي زد که بسيار عجيب بود. من اگر خودم نمي شنيدم باور نمي کردم.
علامه با اصرار گفت: «آقا ابراهيم، برو جاي من بنشين، ما بايد شاگردي شما را بکنيم.» تا علامه اين جمله را گفت، نگاه کردم به صورت ابراهيم مثل لبو سرخ شده بود. همان جا کنار شاگردها نشست و گفت: استاد، تو رو خدا ما رو شرمنده نکنيد.
علامه بعد از اصرار زياد به جاي خودش برگشت. قبل از اينکه بحث خود را ادامه دهد، رو به دوستاني که در کنارش بودند جمله اي گفت که خوب به ياد دارم:
علامه فرمود: اين آقا ابراهيم استاد بنده هستند
من چيز زيادي از درجات علمي علامه جعفري نمي دانستم، فقط ديده بودم که مرتب در تلويزيون سخنراني مي کند. اما همينقدر مي فهميدم که کلام اين فيلسوف و عالم بزرگ، بي دليل نيست...
سلام بر ابراهيم ص

هما بانو
01/4/4